تصویر: قصر Changdeokgung سئول

سئول دیدنی های خاص خودش رو داره، و از همه مهمتر قصرهای تاریخی.
این تصویر ورودی اصلی مجموعه ی قصر Changdeokgung، یکی از جاهایی که حتماً باید در سئول رفت و دید.

کیفیت اصلی تصویر رو میتونین اینجا ببنین.

همخوان کنید!

روزمره 26 مهر 1395

سلام!

خیلی دِلم میخواد بیام و بنویسم؛ انقد توی ذهنم پره از موضوعات و مطالب مختلف که واقعاً انتخاب بینشون سخته. و ای دریغ که شبانه‌روز فقط 24 ساعته. پیش‌نویس اولیه این مطلب برای 5 مهر بوده!
همیشه آرزوم بوده کاش قرصی اختراع می‌شد که جبران خواب رو بدون عوارض جانبی می‌کرد. البته نه اینکه وقتِ تلف‌شده نداشته باشم و واقعاً همیشه مشغول، اما سعی می‌کنم وقت تلف‌شده کمتر و کمتر باشه. به هرحال…
در حال حاضر، بجز مواقعی که سفر باشم یا مهمان/مهمان‌داری وقت روزانه‌ام بطور زیر میگذره:

  • تقریباً 5 ساعت خواب از حدودای ساعت 3 تا 8 (گویا این میزان خواب برای سلامتی مضر هست؛ اینجور میگن، اما من مطمئن نیستم 🙂 )
  • از ساعت 8 تا 10 صرف بیدارشدن، کارهای شخصی، چک‌کردن پیام‌های شخصی و … آماده شدن برای کار
  • 10 تا 16-17 معمولاً درگیر کار هستم؛ البته خیلی روزها پیش میاد که بیشتر گاهی تا 8 یا 9 شب. تویِ کار ما طبیعی هست. اغلب اوقاتی که سفرِکاری نیستم، بطور معمول Home-office کار میکنم و جلسه ها بصورت آنلاین
  • روزهایی که باید برم جهت هماهنگی با تیم یا مثلاً لازم باشه با بقیه‌ی مدیرا یا مدیرانِ مشتری جلسه داشته باشم، بطور میانگین رفت و آمد شاید مجموعاً حدود 1 ساعت طول بکشه که سعی می‌کنم در این بازه مطالعه کنم یا از اخبار روز عقب نمونم.
  • حدوداً از ساعت 18 تا 21 صرفِ مطالعه که حالا شامل مطالعه مربوط به کار، یا تماس با دوستان و خانواده و …
  • اگر با برنامه پیش بریم (و متاسفانه طبق معمول بیرون نباشیم) از 21 تا 22 در حین شام یا فیلم/سریال می‌بینیم یا اخبار روز
  • از 22 تا حدودای 3 هم سعی میکنم به مطالعه و نوت برداشتن و … بگذرونم. خیلی اوقات میام و در همین وبلاگ یا وبلاگ‌های دیگه در رابطه با یک موضوع پیش‌نویسی می‌کنم.

همینطور که مشخصه عمده‌ی وقتم رو آنلاین هستم و درحال خوندن. یک اصطلاح انگلیسی هست در قالب Sipping from a firehose که دقیقاً وضعیت من در حین مطالعه رو نشون میده. دیدین لوله‌های آبِ آتش‌نشانی باز میشه با چه فشاری و چه حجمی ازش آب میزنه بیرون؟ منم هر روز با انبوهی از اطلاعات و موضوعات جدید مواجه میشم که هیچی ازشون نمیدونم و نمیدونم همشون رو هضم کنم.

درواقع الان واقعاً عبارت وقت طلاست رو درک میکنم. من تمام کارهایی که باید طبق یک برنامه پیش بِرن یا تمام قرارهای کاری، تمام ساعات و تاریخ پرواز، قطار، هتل، جلسه و … همه رو در Google Calendar همراه با مکان و هر نکته ی خاصی که لازم هست اضافه میکنم و وسواسی خاصی در این موضوع به خرج میدم. معتقدم اگر این وسواس رو نداشتم خیلی از اوضاعم از اینی که هست بدتر بود.

بگذریم.

به عکاسی علاقه‌ی زیادی دارم، در حد آماتور، و خیلی دوس دارم گاهی بعضی از عکس‌ها رو اینجا به اشتراک بگذارم اما برای اینکه به سرعت بارگذاری وب‌سایت برای مخاطب لطمه‎‌ای وارد نشه از این کار پرهیز میکنم. برای همین دعوتتون میکنم در Instagram با هم در ارتباط باشیم. بنده رو می‌تونین اینجا پیدا کنین.

در ماه سپتامبر سفری داشتیم به سه کشور دانمارک (کوپنهاگن)، نروژ (برگِن و اسلو) و سوئد (استکهلم). خوشبختانه این‌بار بجز بخش کوچکی، عمدتاً سفر تفریحی بود برای همین فرصت داشتم که در این مابین هم با کشتی و قطار به چند جاذبه‌ی دیدنی اطراف هرکدوم از این شهرها سر بزنم و بیشتر عکس بگیرم.
نروژ برام جدید بود؛ یکی از چیزهایی که خیلی نظرم رو جلب کرد این بود که حتی بچه‌ی 6 ساله هم میتونست انگلیسی صحبت کنه. بسیار کشور آرومی هست. اگر انشاالله روزی مسیرتون افتاد حتماً پیشنهاد میکنم که سمت بِرگن و آب‌دره‌های (fjord) معروف اطرافش برین. تورهایی وجود داره که جوری برنامه‌ریزی شده که مثلاً طی 1 یا 2 روز با شروع از بِرگِن و یا اسلو نقاط مهم و دیدنی نروژ رو در قالب سفرهای کوتاه با قطار، Cruise و اتوبوس میشه دید. معروف‌ترین این تورها Norway in a Nutshell نام داره.
اگه علاقه داشته باشین میتونین گلچین عکس‌هایی که در این سفر گرفتم رو اینجا ببینین.
اینجا هم کلی جاذبه دیدنی از کشور نروژ معرفی شده.

یکی از مطالبی که میخوام بزودی پیش‌نویس کنم بحث مصاحبه کاری هست؛ نه تنها برای بحث مهاجرت کاری، بلکه حتی در ایران عزیزمون هم این موضوع خیلی مهم هست.
3 سال آخرِ کارم در ایران خیلی درگیر استخدام نیرو و مصاحبه بودم؛ الان هم تقریبا چندین ماهی میشه که برای پروژه‌هایی که اینجا کار میکنم باید نیرو جذب کنم. اگر پروژه شخصی باشه طبق متدی که خودم بر اساس کارم طراحی کردم مصاحبه رو انجام میدم اما وقتی برای AT&T باید مصاحبه کنم مجبورم از روال و سیاست مصاحبه‌ی اون‌ها پیروی کنم. انشاالله سعی میکنم یک مطلب کلی در حد توان و سوادم بنویسم. پس بقول خارجی‌ها Stay tuned !

ضمناً به نصیحت برخی دوستان پیرو همه‌گیر شدن تلگرام در ایران، کانالی برای وبلاگ ایجاد کردم که با عضو شدن میتونین براحتی از مطالب جدید مطلع بشین. ID کانال neveshtehaaye_man هست؛ میتونین براحتی با کلیک کردن در اینجا کانال رو ببنین.

تقریبا یک هفته‌ی دیگه با دو دوست عزیز سفری خواهیم داشت به ایتالیا و حدوداً یک هفته بعد از اون انشاالله جهت IETF97 باید برم کره جنوبی (سئول).

دقیق نمیدونم قبلاً در اینباره نوشتم یا نه، ولی این موضوع ممکنه برای افرادی که به فکر مهاجرت و مهاجرت کاری هستن هم مفید باشه: کلاً بعد از وقایعی که در پاریس و بروکسل و آلمان افتاد و هر روز در هر نقطه‌ی دنیا میافته، ترجیحاً از حمل و نقل عمومی پرهیز میکنم و خیلی هم دوست دارم تا میشه به فرودگاه یا ایستگاه‌های بزرگ مثل ایستگاه‌های مرکزی قطار نَرم. وقت‌هایی هم که در برلین هستیم تا میشه یا با اتوبوس رفت و آمد میکنم یا تاکسی و تقریباً اصلا سوار قطار نمیشم. البته قبول دارم که زیادی دیگه شاید ترسیدم، نمیدونم. اما کلاً وضعیت یجوری هست که انگار برای من از هردو طرف میخورم:

  • بعضی از افراد کم سواد جامعه‌ی غربی مثلِ آقای ترامپ فکر میکنم و همه رو با یک چوب میزنن. بعد از اتفاق پاریس و بروکسل چندبار در قطار حس کردم بعضی افتار جوری رفتار میکنن که هرلحظه منتظرن من یکاری کنم :))
  • از طرف دیگه هم خودم نگرانم که هر لحظه ممکنه یکی یکاری کنه :))

تمام این ترس‌های من یک طرف، انشاالله وقتی میرم سئول، پروازمون از فرانکفورت هست و من تابجال پروازی بیشتر از 5 6 ساعت نداشتم؛ اونم فکر کنم تهران-مسکو بوده. همه این رو گفتم که بدونین به هرحال محتاجیم به دعا 🙂
(ضمناً اگر از به مباحث فناوری اطلاعات علی‌الخصوص شبکهو امنیت شبکه هستین، مدتی هست که وبلاگی شروع کردم بنام شبکه ها! در آدرس https://fa.ip.engineering و به کمک برخی دوستان سعی می‌کنیم به روشی متفاوت در اینباره بنویسیم. خوشحال میشم سر بزنین.

یکبار دیگه از عزیزانی که ایمیل می‌زنن یا توسط قسمت صحبت کنیم با من تماس میگیرن تشکر میکنم؛ اما ممنون میشم که اگر موضوع خیلی خصوصی نیست سوالتون رو در زیر مطالب مرتبط درج کنین. متاسفانه در غیر اینصورت احتمالاً یک پیام خودکار براتون میاد که مجددا شمارو دعوت میکنه به نظر گذاشتن زیر مطالب و بنده اصلاً اون سوال رو نمی‌بینم.

نوبت شماست 🙂

همخوان کنید!

روزمره ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵

سلام!
با بیش از یک ماه تأخیر سال نو همه مبارک؛ امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشین 🙂

مدت زیادی میگذره از آخرین مطلبم اما در این مدت باز هم مخاطبای خوب من رو با ایمیل ها و سوالاتشون خجالت زده کردن؛ و خب این ارتباط از ایمیل یا نظر زیر مطالب گذشته و حتی به شبکه های اجتماعی مختلف و چندبار به پیامک هم رسیده! که خب باعث خوشحالی بنده اس٫ همیشه خوشحال میشدم وقتی کسی سوال من رو جواب میداده و بمن کمک میکرده و منم دوست دارم به همون روال با حوصله پاسخگوی سوالات باشم.
اما عذر میخوام اگر بعضی وقت ها در ایمیل ها یا در شبکه های اجتماعی، به سوالات پاسخ نمیدم یا کوتاه و مختصر جواب میدادم؛ بارها در وبلاگ هم عرض کردم که خواهش میکنم سوالات رو بعنوان نظر زیر یک مطلب مرتبط درج کنین.

طبق معمول درگیر کار و سفر؛ متاسفانه پس از اتفاقاتی که در پاریس و بروکسل اتفاق افتاد تاحدودی شخصاً دیدم به اطرافم تغییر کرده و شاید کمتر از حمل و نقل عمومی استفاده میکنم و مثل زمانی که ایران بودن روو آوردم به تاکسی. شاید اینکه فعالیت ذهنم در این زمینه که وقتی بیرون هستم دائم مراقب اطرافم هستم خوب نباشه، اما خب سعی میکنم در حد احتیاط نگه دارم و خب وقتی میتونم خودم رو از یک خطری که شاید احتمالش ۱ در میلیون باشه یک ذره دورتر نگه دارم، خب چرا این کار رو نکنم؟ خیلی از دوستان و اطرافیانم با این کار مخالف هستن اما خب به هرحال این حسی هست که من دارم و نه اون ها.

تقریباً یکی دو هفته بعد از اتفاقی که در بروگسل افتاد پاریس بودم، جو شهر کاملاً امنیتی شده و هر جایی که میرین نیروهای امنیتی با اسلحه آماده و در حال گشت هستن؛ مغازه های بزرگ و شلوغ و تمام مغازه هایی که در خیابان Champs-Élysées (همون شانزالیزه ی خودمون) قبل از ورود کیف و لباس رو چک میکنن تا یه موقع وسیله ی خطرناکی همراه شخص نباشه.

ادامه خواندن “روزمره ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵”

همخوان کنید!

تشکر از مخاطبین، هامبورگ و غیره!

سلام!

همین اول میخوام از مخاطب های خوب وبلاگم تشکر کنم. واقعا ممنونم. مخصوصا وقتی بعضی از عزیزان ایمیل میزنن و یا پیام شخصی میفرستن و پیگیر مطالب جدید هستن.

البته یه خواهش هم دارم. ۹۰ درصد ارتباط مخاطبین با من از طریق ایمیل یا صفحه ی «تماس با من» هست. ممنون میشم اگر دوستان زیر هر پست در قسمت نظرات پیام خودشون رو درج کنن تا اگر سوالی هست و بحثی مطرح میشه بقیه هم بتونن بخونن و مطلع بشن.

ضمناً اگر از دوستان کسی علاقمند به همکاری در وبلاگ هستن خوشحال میشم مطالبشون رو اینجا منتشر کنم. مخصوصا دوستان گرامی که در خارج از کشور زندگی میکنن و دوس دارن تجربیاتشون رو در اختیار هموطنانشون بگذارن.

قبلا عمده ی زمانم رو در شرکت ProfitBricks بعنوان Senior Network Engineer کار میکردم و گاهی در کنارش برای شرکت های مختلف مثه Level3 و Telekom و … پروژه های شخصی مثه طراحی و مشاوره انجام می دادم… تا اینکه کلا از یک ماه قبل ProfitBricks رو ترک کردم و بعنوان مشاور شبکه و امنیت شبکه شرکت AT&T در اروپا فعال شدم و در کشورهای مختلف اروپا برای مشتری های سازمانی AT&T مشاوره میدم. البته بخاطر اینکه ۸ ماهی بود در برلین ساکن بودم و هستم، تمرکز کارم رو در آلمان قرار دادم ولی خب گاهی هم برای پروژه های مختلف باید سفر کنم به شهرهای مختلف.

مثلا سه هفته ی اخیر رو کلا در هامبورگ ساکن شده بودیم تا بتونم سر پروژه ای که AT&T برای شرکتVattenfall داشت حضور پیدا کنم. اغلب کسانی که در اروپا زندگی میکنن این شرکت رو میشناسن. فکر میکنم بیش از ۵۰ درصد برق اروپا این شرکت تامین میکنه. Vattenfall یک شرکت دولتی در سوئد هست اما مرکزیت IT شون در هامبورگ آلمان قرار داره؛ علت مرکزیت IT این شرکت در آلمان، رعایت دقیق استانداردهای امنیت اطلاعات در آلمان و همینطور زیرساخت های گسترده و پایدار IT در آلمان هست.

چیزی که برام خیلی جالب بود نظم و ترتیب حکم فرما به فعالیت های این شرکت چند ملیتی (آلمان، سوئد، دانمارک، لهستان، انگلستان، هلند و فنلاند) بود. از لحاظ امنیت اطلاعات فوق العاده قوی و دقیق عمل کرده بودن و تقریبا بجز اینکه چیزی رو با جشمتون ببینین و حفظ کنین امکان خروج اطلاعات از این شرکت وجود نداره. تمام امور روزانه اشون الکترونیکی انجام میشد. تمام جلسات بصورت آنلاین بود و حتی خیلی از کارمندهاشون گاهی از خونه کار می کردن. دورکاری یا Home-Office در خیلی از شرکت ها مرسومه. علتش هم خیلی وقتا ممکنه این باشه که اون شخص مریض نیست اما خیلی هم سرحال نیست که حضوری بره سر کار و یا گاهی به دلایل مختلف ممکنه فضای کاری آماده نباشه و اون شخص از خونه دورکاری میکنه. طبعا مکانیزم هایی هست که مشخص باشه اون شخص واقعا از خونه داره کار میکنه.

در هامبورگ بجز بحث کاری، حس خوبی نداشتم. یکی از دلایلش این بود که بنظرم هامبورگ شهر نبود؛ شاید چون همیشه در شهرهای شلوغ و پرجمعیت بودم، وقتی میبینم یک شهر ساعت ۸ ۹ شب تعطیل میشه تقریبا، یا اینکه نسبت به جاهایی که قبلا زندگی کردم کوچیکتر هست و جمعیت کمتری داره، این حس بهم دست میداد. از طرف دیگه اونجا خیلی حس “خارجی بودن” رو داشتم. بجز محیط کاری که خب من رو میشناختن و طبعا با احترام خاصی باهم رفتار میکردن، اما وقتی بیرون بودیم رفتار و نگاه مردم هامبورگ بنظرم عادی نبود. نمیدونم، شاید من خیلی به برلین عادت کردم یا شاید هم الکی حساس بودم.

البته از حق نگذریم که هامبورگ هم دیدنی های خودش رو داره و مخصوصا بخاطر بنادرش خیلی معروفه. همینطور یک پارک خیلی قشنگ داره بنام Planten un Blomen که مشابه فواره ای که در دوبی هست در اینجا هم وجود داره. و در واقع شاید از برخی جهت ها از Dubai Fountain حتی بهتر باشه چه از لحاظ موسیقی جه از لحاظ ارتفاع و تنوع نورپردازی. شب ها یک مرتبه به مدت ۳۰ دقیقه این فواره با یک کنسرت کلاسیک پخش میشه و متناسب با ریتم موسیقی تغییر میکنه.

یک نکته ی دیگه درباره ی هامبورگ اینه که کلی هم هموطن و رستوران و مغازه های ایرانی داره!در طول مدتی که اونجا بودیم فکر کنم بجز سه چهار شب، هر شب رستوران ایرانی می رفتیم 🙂 چون در برلین رستوران ایرانی کمتر هست و کیفیت غذاشون هم بنظرم مثه رستوران هایی که در هامبورگ هستن، نیست. و خب بماند که رستوران های ایرانی در برلین در مناطق دوری نسبت به مرکز شهر هستن و گاهی متاسفانه حوصله ی آدم نیس که بره. همون هفته ای یکی دو بار رفتن رو هم بنظرم کلی همت میکنم. نهایتاً اگر بخوام یه مشکل کوچیک دیگه ی هامبورگ رو نسبت به برلین بگم، حمل و نقل عمومی ضعیف هست.

حالا هم که برگشتیم برلین، جاتون خالی (پارادوکس داره 🙂 ) هوا سرد شده و دائماً بارون میاد. و خب خیلی کم خورشید دیده میشه در طول روز٫

طی یکی دو هفته ی اخیر یک فستیوال جذاب در برلین برگزار شده بنام فستیوال نور که سالانه کلی توریست رو به خودش جذب میکنه. در سراسر شهر هنرمندان کشورهای مختلف با دستگاه های نورپردازی و پروجِکشِن روی ساختمون های شهر اشکال و تصاویر مختلف رو تصویرگری میکنن و حال و هوای خاصی رو به شهر میدن. اتفاقا در همین بازه یک هنرمند آلمانی از برلین به تهران رفته بوده و مشابه این کار رو در میدون آزادی انجام داده بود که میتونین اینجا ببینین. از فستیوال نور برلین من هنوز فیلم/عکسی نگرفتم اما میتونین یک کلیپ کوتاه مربوط به سال قبل این فستیوال رو اینجا ببینین.

ادامه خواندن “تشکر از مخاطبین، هامبورگ و غیره!”

همخوان کنید!

کوهستان گردی در ساکسونی و شهرگردی در مونیخ

سلام.

قول داده بودم مطلب بعدی در رابطه با مهاجرت کاری و توضیحات مربوط به چگونگی کاریابی رو زودتر از اینا بذارم اما متاسفانه انقد سرم شلوغ شده و درگیر چندتا سفر بودم یکسری کارهای شخصی که فرصت نشد.

حدود ۳۰درصد مطلب رو تونستم آماده کنم و توی ذهنم نقشه ی اینکه چی دقیقا میخوام بنویسم رو دارم و امیدوارم بزودی بتونم خدمتتون ارایه کنم.

چندتا از دوستانم از من خواستن که با توجه به اینکه ماهیت وبلاگم شخصی هست، گاهی هم مطالب روزمره بنویسم.

الان ساعت ۱۶:۴۰ هست و من پشت میزم سرکار نشستم و دارم این مطلب رو می نویسم. خیلی اوقات سر کار حوصلم سر میره و مدت ها میشینم و از پنچره بیرون رو نگاه میکنم. اشتباه نکنین اصلا منظره ی خوبی نداره. پنجره رو هم که باز میکنم متاسفانه فقط بوی سیگار میاد داخل. من نمیدونم این مردم آلمان چرا انقدر سیگار میکشن. از سن ۱۷ ۱۸ سالگی شروع میکنن تا … ولی خب یکی از علت های دیگه ای که پنچره رو باز میکنم هم اینه که یه نسیمی بیاد و بره و هم اینکه کنار ساختمون ما یک کلاس یوگا و حرکات موزون و این حرفاس٫ و جالبه که برخی از کلاس هاش برای سنین خیلی کم مثه ۵ ۶ سال هست. دیدن شور و شوق بچه ها برام جالبه. البته خدا نکنه که گریه کنن 😀

واقعیتش آخر هفته ی دو هفته قبل گشت و گذاری کوتاه داشتم در کوهستان سوئیس-ساکسونی و این آخر هفته شهرگشتی در مونیخ. در مسیر برگشت از مونیخ حدودا ساعت ۲۳:۴۵ بود و جاتون خالی من در طبقه ی بالای اتوبوس ردیف اول رو به جاده نشته بودم و داشتم روی گوشی اولین پست روزمره ی خودم رو اینجا مینوشتم. فکر کنم ۲۰ دقیقه ای بود که همینجور داشتم می نوشتم و اصلاح میکردم که یهو گوشیم هنگ کرد و … هیچی دیگه هرچی نوشته بودم پرید.

سفر اول که یه محل کوهستانی بنام سوئیس-ساکسونی (Sächsische Schweiz) بود که توسط یکی از همکارای آلمانیم و نامزدش دعوت شدیم که همراهشون بریم. این منطفه در نزدیکی شهر درسدن (Dresden) و در ایالت ساکسونی (Saxony) آلمان واقع شده. دوستایی که منو میشناسن میدونن که اصلا حوصله ی کوه و کوهستان و از کوه بالا رفتن رو ندارم. ولی خب رفتیم دیگه. کوه خاصی نبود و درواقع شما یک دشت رو سر بالا باید از وسط جنگل ها و درخت میرفتی تا یه اون منظره ای که من تونستم عکس زیر رو بگیرم برسی. همینطور که منظره ی تابستونیش قشنگه میگفتن که منظره ی زمستونشم هم خیلی زیباس٫ اون رودخونه ای که در تصویر می بینین رودخانه ی Elbe هست که گویا تا لهستان هم ادامه داره. درواقع این منطقه خیلی نزدیک به لهستان هست.

دوست من برای این سفر از ساعت ۸ صبح تا ۱۰ شب یک ماشین تقریبا خوب برای ۴ نفر به قیمت ۸۸ یورو کرایه کرده بود. ما حدودای ۱۰ از برلین راه افتادیم و ۱۲٫۵ ظهر تقریبا رسیدیم به منطقه ای روستا مانند که اسمش یادم نیس٫ و ازونجا پیاده شروع کردیم به گشت گذار.

بجز عکس زیر، اگر علاقه داشتین بقیه عکس هارو میتونین در اینجا ببینین.

همونطور که گفتم این آخر هفته رفتیم مونیخ. علت سفر این بود که هم دلم میخواست شهر رو ببینم و هم اینکه چون گاهی پیشنهادات کاری از اونجا بهم میشه بتونم حداقل یه دید کلی از شهر مونیخ داشته باشم. تقریبا ۵ روز قبل از سفر یه شب این تصمیم رو گرفتیم و خیلی یهویی بلافاصله بلیط اتوبوس خریدم به قیمت ۱۰ یورو و یک اتاق هتل در قسمت شمالی شهر که ۴ ۵ کیلومتر با مرکز شهر فاصله داشت به قیمت ۸۹ یورو برای یک شب. اما جالبه بدونین که همون اتاق در یه هتل مرکز شهر شاید حداقل ۱۵۰ یورو باشه.

ادامه خواندن “کوهستان گردی در ساکسونی و شهرگردی در مونیخ”

همخوان کنید!
%%footer%%