روزمره ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ / مجریِ سه نقطه!

درود!

دیروز کلیپی دیدم که واقعاً باعث تأسفم شد. فرزاد حسنی، که شخصاً هیچوقت و هیچوقت از اجرایش خوشم نیامده، مهر تأییدی زد بر ذهنیتی که همیشه از او داشتم.
ترجیحم بر این است کلیپ را مجدداً بازنشر نکنم… رفتار این مجریِ سه نقطه، با شرکت کننده ای که سن و سالی از او گذشته و چه بسی خانواده و فرزندانی دارد که به همسر و پدری چون او مفتخرند، بسیار شرم آور و بلکه حتی از دیدگاه من غیرانسانی است.

حیف و صد حیف…

در همین رابطه، متن زیر توسط آقای کوروش علیانی، یکی از مجریان با شخصیت و متین صدا و سیما، در وبسایت خبر آنلاین منتشر شده که من هم اینجا بازنشر میکنم:

می‌شود فرزاد حسنی اش را بیشتر کنید؟

فرزاد حسنی تا جایی که من می‌فهمم تنها چیز قابل اتکایی که دارد شهرت است که آن را نیز به یاری رسانه ی ملی به دست آورده. دقیق‌تر اگر بگوییم مردم مالیات داده‌اند تا بخت یار او شود و او مشهور شود. همین‌ها که فرزاد حسنی و دیگر مجریان تلویزیون به کم و بیش تحقیر و تمسخرشان می‌کنند، ولی نعمت همین مجریان هستند.
احتمالا اغلب شما آن ویدیو را دیده‌اید. برنامه‌ای تلویزیونی است به نام اکسیر و شرکت‌کننده‌ای میان‌سال باید حدس بزند تصویری که نشانش می‌دهند کی است. چهار گزینه پیش رو است: آلبرت اینشتین، توماس ادیسون، دیه‌گو مارادونا و مری بارت.

باید اینشتین، ادیسون، و مارادونا را دیده باشی و بدانی مریِ بارت نام بیماری‌ای است، تا بفهمی سوال سوال نیست، فریب است. شرکت‌کننده چهره‌ی بانویی سالخورده را می‌بیند که احتمالا عکس خاصی از مادر ترزا است، و سه نام مردانه را. طبیعی‌ترین انتخاب برای او «مری بارت» است. او ممکن است خطا کند و اطلاعات عمومی اندکی داشته باشد، اما دست کم بر خلاف طراحان سوال، فریب‌کار نیست.

بگذریم که شناختن چهره‌ی ادیسون یا دانستن نام بیماری‌ها در قدیمی‌ترین تعریف‌های اطلاعات عمومی، جزو اطلاعات عمومی محسوب می‌شد و امروزه به هیچ روی این شیرین‌کاری‌ها را اطلاعات عمومی حساب نمی‌کنند.

مجری برنامه، فرزاد حسنی، پس از این که شرکت کننده گمانش – یعنی مری بارت – را در پاسخ به سوال می‌گوید، چندین بار با گفتن جمله‌هایی مانند «فک کردی ما پخمه ایم؟» و «چی فک کردی راجع به ما؟» حاضران را به خنده می‌اندازد و نهایتا به فریب چنین ادامه می‌دهد که با صحبت از جایزه‌ی ۵۰ میلیون تومانی‌ای که در کار نیست، از او می‌خواهد «هنر» خانم مری بارت را نیز معلوم کند. شرکت‌کننده – شاید به سیاق شانسی که از گزینه‌ی چهارم آورده – او را مطابق گزینه‌ی چهارم «رمان‌نویس» می‌خواند.
جعبه‌ای می‌آورند که بنا است ۵۰ میلیون پول درونش باشد. درش را باز می‌کنند و فریاد زرشک، زرشک فرزاد حسنی هوا می‌رود. دوباره تحقیر و تخفیف شرکت کننده آغاز می‌شود.

این چی است؟ این مسابقه‌ی اطلاعات عمومی است؟ شرکت‌کننده باید عکس فلانی را از بهمانی بشناسد که چه گرهی ازش باز کند؟ اطلاعات عمومی کارآمدی عمومی دارد و شناختن عکس مارادونا از اینشتین کارآمدی‌ای ندارد؛ چه هر لحظه که نیاز به عکسی باشد می‌توان با جست‌وجو در اینترنت به عکس درست رسید.

فرزاد حسنی بارها شرکت کننده را مسخره می‌کند که «اطلاعات عمومی ندارد». بسیار خب. فرض کنیم ندارد. این جواز تمسخر و تحقیر است؟ من بسیار دوست دارم که این مسابقه همچنان با حضور فرزاد حسنی ادامه پیدا کند و تنها یک تغییر کوچک کند، او شرکت‌کننده‌ی مسابقه باشد. من تضمین می کنم عکس چهارصد نفر آدم مشهور در جهان را به او نشان بدهم و او نتواند حتی صد نفر را درست تشخیص بدهد. آن وقت لابد مجری برنامه – هر دسته گلی که باشد – حق دارد چهارصد برابر این کاری که او کرد را با او کند.

من به خوبی مصاحبه‌ی فرزاد حسنی و دکتر حمید وحید را به خاطر دارم. از دکتر وحید پرسید آخرین کتابی که خواندید چه بود؟ دکتر وحید نام کتابی از کواین را برد. کواین فیلسوفی بسیار دشوارفهم و دقیق است. فرزاد حسنی مدعی شد کتاب را خوانده. دکتر وحید مودبانه گفت گمان نکنم. فرزاد حسنی گفت چرا و در ادامه‌اش جمله‌ی بی‌معنایی شبیه این گفت که «همون که جلدش سبزه». امیدوار ام او هنوز جواب دندان‌شکنی را که در ادامه شنید به یاد داشته باشد.

فرزاد حسنی تا جایی که من می‌فهمم تنها چیز قابل اتکایی که دارد شهرت است که آن را نیز به یاری رسانه ی ملی به دست آورده. دقیق‌تر اگر بگوییم مردم مالیات داده‌اند تا بخت یار او شود و او مشهور شود. همین‌ها که فرزاد حسنی و دیگر مجریان تلویزیون به کم و بیش تحقیر و تمسخرشان می‌کنند ولی نعمت همین مجریان هستند، والسلام.

همخوان کنید!
%%footer%%